دنیای سخن

انشالله, در توسعه شخصیت عزیزان, موثر باشم

دنیای سخن

انشالله, در توسعه شخصیت عزیزان, موثر باشم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ق.ظ

داستانک کریم و لئیم

جشن تولد بچه ش بود, ده بیست بچه دیگه رُ مهمون کرده بود, بچه ها سرو صدا میکردنو شیرینی و ...

همسایه دست چپی اومد به اعتراض که مرد حسابی این چه وضع سرو لباس خونوادته, اگه پول داری به اونا برس, باغچه جلو خونتو درستش کن و ...

مرد اومد به گله گی نزد همسایه سمت راستیش که عاقله مردی بود از صحبتای همسایه دست چپی.

همسایه دست راسنی گفت به دل نگیر, این به کانون گرم خونواده تو, ایمانت خودت و بچه هات و ... حسادت میکنه, اومده اینجوری نیشش رو به توبزنه, فقط براش دعا کن که خدا کمکش کنه اینجوری نره اون دنیا و ... باهم یه چایی هم خوردن.

حالا نقل داستان امروز ماس که طرف از ایمان و شادی بقیه کفری شده, آخه ایمان آرامشم میاره, بعد بواسطه نفاق خفیش, اعراض به چیز میکنه که الان که سیل اومده, خُب باید ...نباید ...

طفلک نمی دونه یا نمیخاد بدونه که سیل سر خود که نمی یاد, اگه مهربونی بین مردم باشه, هی اینجوری بیخود به هم حسادن نکنن و بهم نیش نزنن, ... داستان عوض نیشه به ارحم, ترحم

تازه شم اگه اکثر مردم بخان و اقلیتی هم پاکار 100% باشن, آن موعود خواهد آمد و ... دیگه برکات زمین و آسمان بروز خواهند کرد.

پس همه برای هم دعا کنیم: "خدایا همه مارا مورد رحمتت ده.خدایا بواسطه حماقت احمق هایمان که با نیش زبان و قلمشان بنده های خوب ترا آزار میدهند و یا با دست و گامشان همراهی با دشمنانت میکنند, در معرض بلایایت قرار نده و همه ما و آنها را نیز هدایت فرما"

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی