راننده تاکسی بعداز همکاری با جنایتکارا, پلیس ردشو پیدا کرد و اومد سراغش, اینم به دروغ گفتش که تاکسی دوستم خراب شده بود که بکسلش کردم(تکه ای از طناب به بکسل بند ماشینش وصل بود) و در مسیر یه زخمی دیدم توی خیابون افتاده(دراصل شریکش حین سرقت بود), ورش داشتم آوردمش بیمارستان,
بعد سریع رفت سراغ دوستش, موضوع را براش گفت که تو باید این شهادتو بدی در غیر اینصورت منو میگیرن/
دوستش گفت این شهادتِ دروغ محسوب میشه, این خلافه قانونه و من این کارو نمی کنم, اصلا, اصلا, بههیچوجه!
هرچه دوستش اصرار کرد, او زیر بار نرفت که نرفت.
نتیجه گیری: واقعا چقدر قانون مداری؟ شهروندای توسعه یافته این طورین دیگه!
و ... ادامه داستان:
راننده هه گفت اگه اینکارو بکنی من 500 پوند بهت میدم, قبوله؟ .........
دوسته کمی فک کرد بعدش گفت بببببببببببباشه
داره فکر میکنه با این پوله چیکارایی که میتونه ...
- ۰ نظر
- ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۶