داستان پاشنه کش و قهوه خانه
قهوه خانه توی بازار، جلو درش یه پاشنه کش نیم متری با طناب بسته بود که پیر و بچه و ... ازش استفاده میکردن، وقت بیرون رفتن و پوشیدن کفش.
تا اینجاش خیلی خوبه، ولی مشکل این بود که هر کسی این حوالی دعواش میشد(هرکی که منظور هر لاتی) پاشنه کشو با طنابش میکشید و .... خلاصه آلت قتاله شده بود! چه شکمایی رو دریده بود و سرها و پس گردنهایی رو که سرخونده نبود.
همسایه ها هرچی به قهوه چی میگفتن بابا، ورش دار، گناهه، میگفت "این عصای پیراس، حتی سالی یه نفرم ازش استفاده کنه من راضیم"!!!
حالا حکایت ضرب المثل "چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرامه" شده داستان ما.هرکسی که نه، هر ننه من قمری اینو کرده دستک برای تخلی دق و دلی هاش.
اخیراً هم یه مخدره ای از این استفاده کرده که بعله، چراغی که به شهرداری تهرون رواس، به شهروندان تهرونیِ عازم پیاده روی اربعین چی ها حرومممممه.
- ۹۶/۰۷/۰۵